تقدیم به قربانیان سیل در استرالیا وبرزیل

ابر بود وباران بو دوباد ....

ابر بود و باران بود وباد .

شاخه های تک درخت نارون در رقص و شاد .

دست خود در گردن هم کرده و غوغا به پاست .

چلچله در آن هیاهو سخت دلگیر قضاست !

آن طرفتر کودکی شیطان و شاد. 

بی خیال از آنچه در تقدیر ماست. 

زیر رگبار گهر ها شانه هایش خیس آب .

بر لبش آهنگ باد و هم به افکارش صفاست .

لیک بین او وافکار پدر 

او که دلگیر است

 شایدقطره های ناب آب .

برهم آید سخت .

بردرد بنیان آن کاشانه و بنیان تخت  

فاصله بسیار و اندازه بعید !

تا شود آن کودک خسته سعید .

لیک ما هم غافلیم از روزگار !



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد